پوستر زینبیه
دلنوشته زینبیه
الآن که اینو مینویسم سینه ام پر از درد و دلم و پر از غصه شده
آه بی بی جان
خیمه هایتان را آتش زدند و شمارو در کوفه و شام اذیت کردند و خارجی خطاب کردند.
و حالا ما مانده ایم وقبری که از درد و رنجی که شما کشیده اید لبریز است
بااینکه برای عیادتتان میآمدیم ولی نگذاشتند و ما را در میانمار سرخ کردند. در مصر کوبیدند. و عراق تیربارانمان و در لبنان بچه هایمان را … کشتند
تا از محبت شما دست برداریم اما نمیشود محبت شما با گوشت و پوست ما عجین شده و ما خراب راه عشق بی نهایتتان شدیم
دردم از دوری نیست چون قلبم حرمت است.
دردم از این همه غوغای بیهوده است اما این بیهودگی مارا ازبین برده و ظهور .برای این جریان کارساز است
کاش زاده نمیشدم و نمیدیدم که شمارا محاصره کردند دردم اینستکه چرا ….
محبت علب با اینان چه کرده که اینطور دشمنند با ما عده ای از شیطان و عده ای از نفس و عده ای از حرص و تمع و خود بزرگ بینی دم میزنن (میان این همه غوعا من چه بگویم) حال این روزهایم حال خوشی نیست
دردم بیش از این است که این فضای مجازی بتوان پاسخی .مرهمی برایش مهیا کرد
فقط دوستدارم که سوریه باشم
شاید خونم برای شما ریخته شود کمی .کمتر از کمی آرام بگیرم و لا اقل نبینم که این روزگار نامرد هنوز هم که هنوز است دست از آزار شما برنمیدارد…
یاد جمله امام حسین میافتم که فرمودند: ای علی اکبر بعداز تو اوف بر این دنیا
و الآن چقد متوجه این حرف میشوم و میفهمم که …
این دل امانم را بریده / از این جسارت ها به شما داغ است کباب …
گویا هرچه مینویسم آرام نمیشوم تو بگو …
فقط اینکه پر از بغض از این دشمنان هستم و دستم به جایی نمیرسد(حیف)…
و بیاد آن پیر که خدا خیرش دهد مینویسم
دست مرا بگیر که این دست همانست که من / سالها از غم هجران تو بر سر زده ام